به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
گذشتن از پوسته دين و رسيدن به لبّ و لبابِ مکتب انبيا، در گرو معرفت والاتر و جان پاکتر و عشق برتر به «هستي آفرين» است.
در مکتب وحي، آنچه بيشترين و بالاترين جايگاه ارزشي را دارد، «عشق به خدا» است. اين محبت، از معرفت سرچشمه ميگيرد و آن که خدا را شناخت، در او فاني ميشود و محبت آن محبوب ازلي و ابدي، سلطان اقليم وجودش ميشود و اوست که فرمان ميراند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال ميکند.
بعد عرفاني دين، دلدادگي ويژهاي است که ميان بنده و خالق پديد ميآيد و نتيجه آن، «صبر»، «رضا»، «تسليم»، «شوق»، «اخلاص»، «يقين»، «اطمينان نفس»، «قرب به حق»، و اينگونه جلوههاي مقدس است. در سايه اين تجلي الهي است که بنده، «خود» را نميبيند و جز «او» را نميشناسد و جز «پسند» او را نميجويد.
عاشورا، به جز بعد حماسي و ظلمستيزي و قيام براي اقامه عدل و قسط، بعد عرفاني دارد و متعاليترين درسهاي عرفان ناب را ميآموزد و جز در کربلا - و صحنههاي الهام گرفته از عاشورا - کجا ميتوان تلفيق حماسه و عرفان را يافت؟
برخي از مولفان و مقتل نويسان هم که به حادثه عاشورا پرداختهاند، يا شاعراني که عاشورا را به نظم کشيدهاند (همچون عمان ساماني در گنجينة الاسرار) از بعد عرفاني به اين حماسه نگريستهاند. پيام عرفاني عاشورا، راه و رسم سلوک خداپسندانه و منطبق با «خط پيامبران و امامان» را بيان ميکند و خط بطلاني بر عرفان صوفي منشانه و دور بودن از صحنه حق و باطل و عمل به تکليف اجتماعي است.
از والاترين و زلالترين حالات جان آدمي، عشق به کمال مطلق و معبود حقيقي، خداي متعال است. پيشوايان الهي اين عشق را در بالاترين درجهاش داشتند. نحوه حيات و شهادتشان نيز گوياي آن است.
صاحبان چنين عشقهايي، براي خود، تعيّني نميبينند و پيوسته در انتظار لحظه رهايي از قفس تن و زندان خاک و پيوستن به خداوندند. چنين عشقي «فناي في الله» را هم در پي دارد و اين فنا و جذبه، سبب ميشود که جز ذات احدي و جز رضاي خالق، چيزي را به حساب نياورد و از هر چه که مانع اين وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چيز براي خدا، يکي از جلوههاي همين عشق عرفاني به خدا است. فدا کردن جسم براي تعالي جان، جلوه ديگر آن است.
اگر از آن حضرت، اين شعر نقل شده است که: تَرَکتُ الخَلقَ طُرّاً في هَواکا وَ اَيتَمتُ العِيالَ لِکَي اَراکا در همين معنا است. مقام سِلم و رضا نيز ثمره همين عشق و مجذوبيت نسبت به آن يگانه محبوب است. برافروختهتر شدن چهره امام حسين عليهالسلام هر چه که به لحظه شهادت نزديک ميشد، نشانه ديگري از اين عشق برين است. ياران آن حضرت نيز شوق ديدار خدا و جنت را در دل داشتند که آنگونه بيصبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.
يکي از شاعران بلند پايه، که به حادثه عاشوراي حسيني از زاويه عرفاني و عشق به خدا نگاه کرده است، «عمان ساماني» است. ديوان «گنجينةالاسرار» او با همين تحليل به حماسه حسيني نظر دارد.
عمان، حسين بن علي عليهماالسلام را سرمست از شراب شوق و عشق الهي ميبيند و پياپي جام محبت و بلاي بيشتري ميخواهد. او را موجي برخاسته از دريا ميداند که محو حقيقت خدا است و ميخواهد به همان دريا بپيوندد و در اين راه، از هر چه جز «او»ست دست ميشويد و «خود» را قرباني ميکند و در ديدار با علي اکبر که عازم ميدان است، بر اين «تعيّن والا» هم غلبه ميکند و حال که هيچ پردهاي از تعيّن و سدّ راهي جز او باقي نمانده است، اجتهادي بيش از اندازه دارد
«کَاَنَّ يکي را نيز بردارد ز پيش» و بي حجاب، با خدا رو به رو گردد امام در جدال عقل و عشق، سپاه عشق را غالب ميسازد و در وداع آخرين با خواهرش زينب، وقتي با آن «زن مردآفرين روزگار» مواجه ميشود، از او ميخواهد که حجاب وصل نشود: همچو جان خود در آغوشش کشيد اين سخن آهسته در گوشش کشيد: کاي عنانگير من، آيا زينبي؟ يا که آه دردمندان شبي؟ پيش پاي شوق، زنجيري مکن راه عشق است اين، عنانگيري مکن (1)
سراسر عاشورا و صحنههاي رزم فرزندان و ياران، جلوهاي از اين جذبه معنوي و عشق برين است و شهادت ياران و عزيزان، هر کدام «هديه»اي به درگاه دوست است، تا رضاي او تامين شود و به بزم قرب، بار دهد. اين مشرب عرفاني و عشق به خدا در جبهههاي دفاع مقدس در ايران نيز تجلي داشت و رزمندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را يک شبه ميرفتند و به تعبير حضرت امام خميني (قدس سره) که شهادت را در ذائقه اولياي الهي شيرينتر از عسل ميدانست و معتقد بود که از اين شراب طهور معرفت و عشق، «جوانان در جبههها جرعهاي از آن را نوشيده و به وجد آمدهاند» (2)
و شهدا را سبکبالان عاشق شهادت ميدانست که «بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاختهاند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسيدهاند.» (3)
و مورد توصيفناپذيري جذبههاي روحاني بسيجيان عاشق شهادت با قلم و بيان ميفرمود: لکن آن بعد الهي عرفاني و آن جلوه معنوي ربّاني که جانها را به سوي خود پرواز ميدهد و آن قلبهاي ذوب شده در تجليات الهي را با چه قلم و چه هنر و بياني ميتوان ترسيم کرد؟ (4)